حوصله تمیز کردن آپارتمان هم نداشت. سینک پر از ظرف و زمین پر از آشغال شده بود. انگار از نور متنفر بود، یه پرده ضخیم جلوی پنجره زده بود اما بازم نمی تونست بخوابه. شغل نگهبانی رو ترک کرد و یه مدت برای یه شرکت تجهیزات تهویه هوا کار می کرد. رییسش می گفت دیوید همیشه تنها و ساکت، افسرده ... عرض المزيد